تحلیلتان را درباره دلایل نوسانات نرخ ارز در ماههای اخیر بفرمایید؛ به هرحال موضوع نرخ ارز، تأثیر مستقیمی بر معیشت مردم دارد.
واقعیت این است که میزان ارز قابل دسترسی برای کشور، در حال حاضر نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده است. به هرحال هم مقدار صادرات نفت ما کاهش یافته و هم تحریمها سبب شده است تا نتوانیم به ارزهای خود در خارج از کشور دسترسی پیدا کنیم. ما امروز از کشورهایی، مانند هند، کره جنوبی، ژاپن و چین طلب عمدتاً میلیارد دلاری داریم؛ اما به دلیل تحریمهای موجود، امکان جابهجایی ارز وجود ندارد. وقتی امکان جابهجایی ارز برای ما محدود شود؛ پس عرضه ارز در بازار مبادلات ارزی نیز کاهش پیدا میکند. در حالی که عرضه ارز با محدودیت مواجه است، این محدودیت برای تقاضای ارز وجود ندارد. تقاضای ارز عمدتاً چند قسم است: تقاضای واردات، تقاضای ارز مسافرتی، تقاضای تبدیل ریال به ارز و نگهداری آن، تقاضای انتقال سرمایه از ایران به خارج از کشور برای خرید مسکن و... که هیچ یک وجه اقتصادی نیز ندارد. کدام کشوری در شرایطی مانند امروز قبول میکند که چنین تقاضاهایی در کشور وجود داشته باشد؟ در واقع در اقتصاد امروز ما تقاضای ارز بالا و عرضه ارز محدود است. ما در گام اول باید تقاضا را مدیریت کنیم، تقاضای ارز برای واردات کالاهای ضروری مردم و مواد اولیه کارخانهها قابل قبول است؛ اگر چه باید تلاش کنیم آنچه امکان تولید آن در داخل کشور وجود دارد، در داخل تولید شود. از طرفی معاملات خودمان با طرفهای تجاری را به صورت تهاتری انجام دهیم؛ یعنی برای نمونه در مقابل آنچه به هند یا چین صادر میکنیم، کالا بگیریم یا مبادلاتمان را با پول دو کشور انجام دهیم، شرایطی که بعضی از کشورها نیز آن را قبول دارند؛ یعنی موافقند که ما روی ریال خودمان و آنها هم روی ارز خودشان با ما مبادله کنند. انجام این کارها میتواند نیاز ما به ارز را محدود کند و تقاضای ارز را کاهش دهد.
حجم نقدینگی در حال رسیدن به سه هزار هزار میلیارد تومان است. نرخ ارز هم که جای خود را دارد. نظرتان درباره عملکرد بانک مرکزی در دوران ریاست همتی چیست؟
آقای همتی وقتی بعد از آقای سیف مسئولیت بانک مرکزی را برعهده گرفت، ورود خیلی خوبی داشت و توانست قیمت دلار را کنترل کرده و به حدود 10 تا 11 هزار تومان برساند؛ اما خب بعد از مدتی اتفاقات دیگری افتاد. به نظرم باید دید این اتفاقات معلول چیست؟ آیا رئیس کل بانک مرکزی مقصر است یا نه؟ در طی مدتی که همتی مسئولیت بانک مرکزی را بر عهده داشته، یک بار 8 میلیارد یورو، و یک بار هم یک و نیم میلیارد یورو از سوی دولت از صندوق توسعه ملی استقراض شده است. نتیجه این استقراضها، پمپاژ نقدینگی بوده است؛ چرا که ارزهای صندوق توسعه ملی در اختیار بانک مرکزی نیست تا بخواهد آن را به بازار عرضه و معادل پولش را دریافت کند. کاری که انجام میشود، این است که چون این ارزها در حسابهای خارجی بانک مرکزی است، از حساب صندوق توسعه ملی برداشته و به حساب دارایی خودش در حسابهای خارجی بانک مرکزی واریز میکند. در واقع نه منبع و نه مقصد آن قابل دسترسی نیست. به گونهای که شاهدیم هر روز میزان دو هزار میلیارد تومان به حجم نقدینگی کشور اضافه میشود. استقراض سادهترین و راحتترین کاری است که دولت میتواند از این طریق، نقدینگی مورد نیاز خودش را تأمین کند. این کار یعنی تأمین نقدینگی و کسری بودجه با استقراض، یک مشکل را حل کرده؛ اما ده مشکل ایجاد کرده است. از جمله مشکلاتی که ایجاد کرده، همین تورم 40 درصدی، جهش نرخ ارز و... است. همه اینها تابع نقدینگی پرحجمی است که وارد اقتصاد ایران شده است. مگر میشود نقدینگی کشور طی هفت سال در دولت روحانی از 450 هزار میلیارد تومان به 3 هزار هزار میلیارد تومان برسد؟ این یعنی نقدینگی در هفت سال هفت برابر شده است. مگر میشود نقدینگی هفت برابر شود، اما قیمت ارز ثابت باشد؟ خب با توجه به این شرایط نمیتوان همه مشکلات را بر گردن عملکرد بانک مرکزی بیندازیم؛ چرا که ریشه اصلی این وضعیت مصوبههایی است که منجر به افزایش نقدینگی میشود.
نظرتان درباره نوسانات اخیر بورس چیست؟ اینکه عدهای میگویند دولت صرفاً به دنبال درآمدزایی از بورس بوده است و حالا مدتی است عملاً بازار را رها کرده، صحیح است؟
اینکه دولت به دنبال عرضه سهام خودش در بازار سرمایه بوده و هست، شکی نیست. ضمن اینکه با توجه به اقبال مردم به بورس و رشد شاخص در مقطعی، استفاده از این شرایط از سوی دولت هم بلامانع بوده و ایرادی ندارد. اما اینکه شاخص بورس یکباره بالا رفت، به دلیل اقبال 15 میلیونی مردم از بورس بود، این اقبال سبب شد نوعی مسابقه در خرید ایجاد شود و در پی آن قیمتها افزایش یابد. این یک وجه مسئله است، وجه دیگر مسئله این است که بخش قابل توجهی از کسانی که طی یک سال اخیر وارد بازار سرمایه شدهاند با این بازار آشنا نبودهاند و نمیدانند اگر قیمت سهمی احیانا افت کرد، این افت جای نگرانی ندارد و طبیعی است؛ اما چون اطلاع کافی ندارند تا قیمت تعدادی از سهامهای آنها افت میکند، دستپاچه میشوند و به صف فروش میروند. وقتی هم صف فروش شکل گرفت، اثر منفی روی شاخص میگذارد. مثالی هست که میگویند در زمین فوتبال تماشاگران پشت سر هم روی صندلیها نشستهاند اگر ردیف اولیها بایستند و بخواهند بازی را ایستاده تماشا کنند؛ چون ردیف دومیها نمیتوانند بازی را ببینند آنها هم باید بایستند. به این ترتیب همین طور تا ردیف آخر خواهند ایستاد. در واقع اگر بنا شد عدهای بیایند و در صف فروش قرار بگیرند، این کار به معنای تشویق دیگران برای حضور در صف فروش است. طبیعتاً وقتی همه در صف فروش باشند قیمتها نیز سقوط میکند. این موضوع ناشی از ناشیگری سهامداران است. ورود به بازار سرمایه باید کاملاً عالمانه باشد، کسانی که با این بازار آشنا هستند میتوانند مستقیم به بازار ورود کنند؛ اما افراد غیر آشنا باید یا با واسطه حضور پیدا کنند یا از صندوقهای بدون ریسک سهام بخرند. طرف دیگر مسئله عملکرد دولت است. اگر دولت به شرکتهای حقوقی اجازه دهد وارد بازار شوند و نوسانگیری کنند، این نوسانگیری کردن به نفع حقوقیها و زیان حقیقیها و عامه کسانی که در بازار حضور دارند، خواهد بود. نکته دیگر این است که تا پیش از این تحولات، نوسانات قیمت سهم در بازار سرمایه میتوانست مثبت و منفی دو درصد در روز باشد که این عدد به 5 درصد افزایش یافت. خود این افزایش نوسان به 5 درصد میتوانست موجب کاهش و افزایش قیمتها با شتاب بیشتری شود.
به نظرتان سرانجام بورس چه خواهد داشت؟ این موضوع خیلی برای مردم مهم است؛ زیرا همان طور که جنابعالی هم اشاره کردید حدود 15 میلیون ایرانی در حال حاضر عضو بورس هستند. این تعداد به گونهای است که برخی از کارشناسان معتقدند تبعات ریزش بورس صرفاً اقتصادی نخواهد بود. به نظرتان بورس در آینده به چه سمتی میرود؟
بورس را باید بلندمدت دید. اصلاً مفهوم سرمایهگذاری در بورس یک سرمایهگذاری بلندمدت است؛ برعکس بازار پول که یک بازار کوتاهمدت است، بورس این طور نیست. بازار پول، یعنی یک بازار سه ماهه و شش ماهه اما بازار سرمایه را حداقل باید یک ساله دید. پس کسی اگر در بازار سرمایه سرمایهگذاری کرده؛ باید حداقل یک سال صبر کند در این صورت حتماً سود خواهد کرد و این سود هم حتماً بالاتر از نرخ سود پرداختی بانکها خواهد بود؛ اما اگر سهامداران بخواهند با هر ریزشی از بازار خارج شوند، مطمئن باشند که باختهاند.